|
جمعه 2 دی 1390برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : asal
قست هفتم-فصل اول
بچه ها بعد شنیدن صدای زنگ مثل وحشیا از کلاس اومدن بیرون .کلی به در و دیوار خوردم تا بلاخره ازمدرسه خارج شدم. دم در مدرسه که رسیدم دیدم بی بی گل بیرون ایستاده. بلند داد زدم بی بی سلام بی بی گل با تکون دادن سرش بهم سلام کرد. دویدم سمتش . بی بی با خنده گفت : پسر این چه جور سلام کردنیه؟ -ببخشید بی بی -حالا نمی خواد ناراحت شی بیا بریم واست قرمه سبزی درست کردم. بلند گفتم آخ جون قرمه سبزی اینبار بی بی گل بدجور با اخم نگام کرد منم سرم انداختم پایین. نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |